اما پدرش ناگهانی درگذشت و بار سنگین مسئولیت از خواهر و برادران صغیرش را بر دوش او که هفده سال بیشتر نداشت نهاد. ایشان ناچار درس و تحصیل را رها کرد و به کسب و کار روی آورد و با تلاش بسیار توانست به این اوضاع  نامرتب سر و سامان بدهد. بعد از مدتی ازدواج کرد و به قول خودش فرشته رحمت را به خانه برد که در سایه‌اش آرامش یافت و در کنارش سختی وخستگی کار روزانه را از یاد برد اما پس از مدتی این تکیه‌گاه را نیز از دست داد. با همه مشکلات شهرنشینی به مهابادنقل مکان کرد، چرا که برادران وقت مدرسه رفتنشان فرا رسیده بود، نیاز به امکانات بیشتر موجب شد که کسب و کارش را رونق بیشتری ببخشد. هنگام برداشت محصول از کشاورزان بوکان و روستاهای اطراف گندم و توتون می‌خرید و به تبریز می‌برد و می‌فروخت. همچنین گاو وگوسفند نیز معامله می‌کرد و به کار هم می‌رسید. به این ترتیب وضع مالیش خوب شد، و در شهر خانه‌ای‌ خرید و به سر و وضع بچه‌ها رسید و بار دیگر ازدواج کرد و این بار هم زنی فداکار شریک زندگی‌اش شد. ناگفته نماند با همه گرفتاری‌ها علاقه شدید ماموستا هه‌ژار به زبان و ادب کوردی به حدی بود که تا آن سالها بسیاری از آثار شعرای کورد را خوانده بود و بیشتر آنها را حفظ داشت، به علاوه از همان سنین نوجوانی در خود توانایی و استعداد شعر سرودن را می‌دید. هه‌ژار جزء افرادی بود که در جمعیت تجدید حیات کوردستان عضو شد، و همین موضوع باعث شد که به خود اجازه بدهد شعر را در بیان محرومیت مردم و بیداد شاهان و حاکمان بسراید، تخلص هه ژاررا هم برگزید و با خود پیمان بست که هیچ گاه به خاطر مال و مقام دست به قلم نزند و جز در راه مبارزه با ظلم و جهل سخن نگوید. و همین سبب شد اشعار دل انگیزش ورد زبانها شود و مورد قبول خاص و عام قرار بگیرد و نخستین دیوان شعرش(ئاله کوک) چاپ و منتشر گردید و از سوی قاضی محمد (پیشوا) لقب شاعر ملی به او داده شد. قاضی او را بسیار ارج می‌نهاد. چیزی نگذشت که در شمار دوستان و نزدیکان وی در آمد و در صحنه‌های سیاسی آن زمان فعالانه حضور پیدا کرد در یکی از ماموریت هایش که از سوی قاضی محمد در سقز به سر می‌برد مشغول مذاکره با افسران پلیس بود ناگهان همه چیز عوض شد و او را بازداشت کردند، در زندان، سرهنگ غفاری از او خواست اظهار پشیمانی‌کند و جان سالم به در ببرد او نپذیرفت و اعلام کرد که آماده است تا در راه عقیده‌اش‌ کشته شود. پس از دو سال زندان در سقز خواستند او را به مهاباد منتقل‌ کنند که در فرصتی گریخت و پس از روزها پیاده روی در برف و سرما از مرز عبور کرد و وارد خاک عراق شد، داستان زندگی هه‌ژار در عراق سراسر حکایت تحمل فقر و محرومیت و در عین حال آزادگی است، سالها با نام مستعار زیست و برای گذراندن زندگی به انجام سخت ترین کارها پرداخت اما در این حال هم از مطالعه دست نکشید و همواره بخشی از مختصر دستمزدش را به خرید کتاب اختصاص می‌داد. کار طاقت فرسا بیمارش کرد و چون بیماریش به درازا کشید و امیدی به زنده ماندنش نمانده بود، توسط جمعی از دوستانش به بیمارستانی در جبلی لبنان انتقال یافت. این بیمارستان کتابخانه بزرگی داشت که حاوی کتابهای ارزشمندی به زبان عربی بود. هه‌ژار دو سال و چند ماه را در آنجا به سر برد و در این مدت بیشتر اوقاتش را به مطالعه گذرانید و معلوماتش را در زمینه ادبیات زبان و تاریخ عرب تکمیل کرد. طوری که چون بهبود یافت و به عراق برگشت به عضویت انجمن ملی آن کشور در آمد. در آن سالها نوری سعید نخست وزیر عراق بود و حکومت پلیسی و فشار سانسور بیداد می‌کرد، دیری نپایید که روحیه ظلم و ستم‌ستیزی و قلم توانای هه‌ژار او را در شمار مخالفان حکومت قرار داد و چون به هیچ روی حاضر به همکاری با دستگاه نشد ناگزیر پیش از آنکه دستگیر شود همسر و دو فرزندش را به یکی از دوستانش سپرد و خود مخفیانه به کوردستان سوریه گریخت .در آنجا یک سال بی خبر و دور از خانواده‌اش به سر برد و پس از این مدت موفق شد خانواده‌اش را نیز نزد خود بیاورد و بدین گونه بار دیگر و در غربتی دیگر نزد هم جمع شدند.

پس از سه سال اقامت هه‌ژار در کوردستان سوریه یعنی در تابستان 1958 میلادی عبدالکریم قاسم در کشور عراق کودتا کرد و زمام امور را به دست گرفت. پس از چندی ملا مصطفی بارزانی از شوروی به عراق بازگشت و برابری حقوق کورد و عرب را در این کشور مطرح کرد، هه‌ژار بی درنگ به عراق بازگشت و بدو پیوست، ایشان از این تاریخ به مدت 17سال در کنار بارزانی بود و از نزدیکترین یاران و مشاوران او به حساب می‌آمد. هه‌ژار در این دوره به نوعی دیگر در فشار و سختی بود و از سوی‌ کار بی‌امان و دشوار در تنگنایش می‌گذاشت، و از سوی دیگر خیانت‌ها و خودفروشی‌ها آزارش می‌داد، اما او به هر حال به آرمانش وفادار بود و در خدمت به آن هرگز تعلل نورزید. زمان صلح و آتش بس به مدد اشعار و نوشته هایش راهنمای افکار عمومی بود و هنگامی که جنگ در می‌گرفت روزها تفنگ به دست و شبها قلم به کف با استبدادطلبان مبارزه می‌کرد. تا آنکه در سال 1975 که نهضت کوردستان عراق شکست‌خورد و شمار فراوانی از کوردهای عراق ناگزیر به ایران پناهنده شدند. به اصرار بارزانی هه‌ژار نیز به ایران بازگشت و هم به شفاعت او ساواک پرونده سی ‌ساله‌اش را نگشود اما او را هم مانند دیگر پناهندگان در عظیمیه کرج سکنی دادند و بدین ترتیب برای چندمین بار و این بار در پیری زندگی خود را از صفر شروع کرد و برای تامین معاش زندگی خود و فرزندانش به تکاپو افتاد. دانشگاه تهران ترجمه ی قانون (درزمینه طب) تالیف ابوعلی سینا را به او پشنهاد کرد و قرار بر این شد که در مقابل خدمتش دستمزد ناچیزی بگیرد. با ترجمه ی اولین کتاب از این اثر در محافل علمی و ادبی حضور پیدا کرد و به عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد. با پیروزی انقلاب بهمن1357ه.ش مجال آن را یافت که در زمینه کار مورد علاقه اش یعنی تحقیق در مورد زبان و ادب کوردی به فعالیت بپردازد وی در این سالها از جنبه های ادبی و فرهنگی بیشتر استفاده را از عمر عزیزش برد و با تلاش سخت و خستگی‌ناپذیر بیشتر اوقاتش را به تالیف و تحقیق و ترجمه گذراند و در سایه این رنج و تلاش آثار ارزشمند و کم نظیری را در زمینه ی علمی، ادبی و فرهنگی به جای گذاشته که از آن جمله شرح دیوان اشعار شیخ احمد جزیری، ترجمه دوره کامل قانون ابن سینا، در هفت مجلد، گردآوری فرهنگ جامع لغات کوردی به کوردی و فارسی، ترجمه قرآن کریم و... را می‌توان نام برد. سرانجام پس از سالها تلاش ‌و کوشش خستگی ناپذیر در عرصه فرهنگ و ادب بشری در روز پنج شنبه دوم اسفند ماه سال 1369ه.ش جان پاکش به وجود یار شتافت و به رحمت ایزدی پیوست. جنازه استاد را به مهاباد منتقل کردند و در حالی که شهر به ماتم نشسته بود جمعیتی انبوه از دور و نزدیک برای وداع با وی گرد آمده بودند با تجلیل بسیار تا گورستان مشایعت شد و آنجا او را در حالی که سیل عظیم سوگوران بدرقه می‌کردند، درکنار ملا غفور به خاک سپردند....

حال در مقابل این همه رشادت و از خود گذشتگی ماموستا هه ژار برای حفظ، رشد و ترویج این فرهنگ غنی کمترین کاری که به عنوان وارث این میراث گرانبها می توانیم انجام دهیم این است که با ترویج و انتشار آثار ماموستا هه ژار و دیگر نویسندگان کرد در میان کرد زبانان، آنان را با اصالت و غنای فرهنگ شان آشنا کنیم تا بیشتر از این که هست در راه حفظ زبان و اصالت شان تلاش نمایند.

به راستی که این میراث، میراثی است نا میرا.